آیا سریال گرگ و میش خاطره مجموعه فیلم هایش را خراب می نماید؟ - پایگاه خبری شیرگاه نیوز

به گزارش هالیوود ریپورتر، بیش از یک دهه بعد از آخرین فیلم سینمایی این فرنچایز، سپیده دم-قسمت دوم (Breaking Dawn-Part 2) که سال 2012 اکران شد، این حماسه خون آشامی شاید یک بار دیگر به اقتباس، این بار به شکل یک مجموعه تلویزیونی درآید. درست مثل جی. کی. رولینگ، نویسنده مجموعه کتاب های هری پاتر در فراوری سریال این فرنچایز مشارکت دارد، گفته می گردد که استفنی مایر، نویسنده مجموعه رمان های گرگ و میش هم در ساخت نسخه تلویزیونی این فرنچایز دخیل خواهد بود.

هنوز معین نیست که این مجموعه به چه شکل و کی پخش خواهد شد؛ بنابراین اطلاعات دیگری هم در دسترس نیست. جز اینکه سینِید دیلی، که در کارنامه اش نویسندگی کارهای مثل به من دروغ بگو (Tell Me Lies)، مردگان متحرک: جهان ماورا (The Walking Dead: World Beyond) و پایکوبی (The Get Down) را دارد، قرار است در نگارش فیلمنامه سریال گرگ و میش نقش داشته باشید، البته به گزارش تی اچ آر هنوز معین نیست که نسخه او بازسازی خواهد بود یا اسپین آف. تلویزون لاینزگیت که گفته می گردد قرار است این سریال را بسازد، از اظهارنظر در این باره خودداری نموده است.

صحبت از توسعه فرنچایز سینمایی پنج قسمته اصلی، که بیش از 3/4 میلیارد دلار در سرتاسر جهان فروش داشت، به لطف گروه هواداران همواره هیجان زده این فرنچایز و همین طور محصولات رسانه ای دیگری که با الهام از آن ساخته شد، هرگز متوقف نشد. یادمان نرود که سه گانه پنجاه طیف (Fifty Shades) اصلاً بر اساس یکی از داستان هایی که هواداران گرگ و میش بر اساس قصه این مجموعه ساخته بودند، خلق شد. کاترین هاردویک، کارگردان قسمت اول گرگ و میش که سال 2008 اکران شد، حتی در گفت وگویی که اخیراً با ایندی وایر داشت، ایده هایی درباره بازسازی مجموعه را عنوان نمود، حتی به شوخی گفت که شاید دنباله ها را در فضا یا غرب وحشی بسازند.

هاردویک سال 2018 در گفت وگوی با ونیتی فر اشاره نموده بود که از کل چهار فیلم بعدی گرگ و میش، چهار فیلم بازی های گرسنگی و سه فیلم سنت شکن (Divergent) حتی یک فیلم را یک زن کارگردانی ننموده است. این واقعاً دلم را شکست. زنان قدرتمند زیادی هستند که می توانند این کارها را کارگردانی نمایند.

بنابراین با توجه به صحبت های خانم هاردویک شاید تنها دلیلی که برای ساخت یک مجموعه تلویزیونی از فرنچایز گرگ و میش (به جز پول) وجود دارد، فرصت دادن به زنان یا رنگین پوستانی است که حالا آن ها این قصه عاشقانه میان دو غریبه را بازگویی نمایند. در غیر این صورت، نمی توان گفت دوره دروه خوبی برای ساخت دوباره یا گفتن قصه ای از این فرنچایز باشد.

اگر قدرت هایی که می خواهند فیلم های به کرات مسخره شده ای را- که کریستن استوارت و رابرت پتینسون را به سوپراستار شدن و در نهایت مشروعیت صنعتی رساند- بهبود ببخشند، آن وقت آن زرق و برقی که در وهله اول مخاطبان را به خود جلب کرد، از فرنچایز می گیرند. این فیلم از اساس، تا حد بسیار زیاد، به خاطر محتوای مسخره لذت بخش اش هوادار دارد. فیلم اصلاً به همین مسخرگی هایش در فرهنگ عامه ماندگار شده است، اگر نسخه خوبی از گرگ و میش، حالا این خوب هرچه هست، ساخته گردد اصلاً اصل قصه نادیده گرفته می گردد.

اگر هم قرار است جز این باشد، یعنی سریال هم به همان مسخرگی فیلم ها باشد، مخاطبان می روند دوباره و دوباره فیلم ها را می بینند، همین طور که تا به حال داشتند می دیدند. با این اوصاف، درست همان طور که ادوارد بین تبدیل کردن بلا به یک خون آشام نامیرا و از دست دادنش تا ابد، هیچ گزینه بهتر دیگری ندارد، بیرون کشیدن یک مجموعه تلویزیونی از گرگ و میش موقعیتی باخت باخت خواهد بود.

منبع: vanityfair