شما تنبل نیستید، فقط خسته اید
به گزارش پایگاه خبری شیرگاه نیوز، مشاور عزیز، من کارمند بخش بازرگانی یک شرکت دارویی بزرگ هستم که بیشتر از 6 سال در اینجا مشغول به کارم. از همان ابتدا مشغله کاری ام بسیار زیاد بود و از کرونا به بعد، بیشتر هم شد. قبلا، گاهی اضافه کاری می گرفتم یا علاوه بر کار های شرکت، پروژه های جانبی هم انجام می دادم. گاهی هم ورزش می رفتم، با دوستانم بیرون می رفتم یا دوره های آموزشی برمی داشتم. حتی هر روز غروب، آشپزی می کردم. اما الان واقعا توان و حوصله این کار ها را ندارم. از سر کار که به خانه می آیم، دوست ندارم هیچ کاری کنم تا شب گردد و بخوابم.
گاهی حس می کنم شاید تنبل شده ام، چون خارج از محیط کار، هیچ دستاوردی ندارم. در چنین روزهایی، دائما خودم را سرزنش و قضاوت می کنم. اما گاهی هم عمیقا احساس خستگی می کنم و به خودم حق می دهم. نمی دانم آیا باید خودم را مجبور به فعالیت اضافی کنم؟ می خواستم دیدگاه شما را بدانم. به نظر شما، من خسته ام یا تنبل؟ تفاوت میان این دو چیست؟
پاسخ: دوست عزیز، من به عنوان یک روانشناس اجتماعی، این سوال را بار ها از مراجعانم می شنوم که آیا من تنبلم؟ من این طور فکر نمی کنم. درکتاب اخیرم به نام تنبلی وجود ندارد، از مخاطب هایم می خواهم به آدم ها برچسب تنبلی نزنند و به خاطر بازدهی نداشتن، خودشان را سرزنش ننمایند.
در جایی از کتاب، می گویم بهتر است بدانیم که کار کمتر یک نقص اخلاقی نیست. چند سال پیش، مقاله ای از من با همان عنوان کتاب، در مجله ای منتشر شد که خیلی بحث انگیز بود و کلی سر و صدا کرد. این مقاله حدود 5/ 2 میلیون بار دیده شد و به چند زبان از جمله اسپانیایی، پرتغالی، عربی، آلمانی، ترکی و چند زبان دیگر ترجمه شد؛ و نهایتا تبدیل به یک کتاب شد.
ایده ام این بود که کسی که روبه روی من نشسته، تمام اعمالش معقول هستند. اگر کسی نمی تواند اقدام کند یا از بیرون بی انگیزه به نظر می آید، دلیلش این است که ما، موانع او، چیز هایی که دست و پای او را بسته اند و به او اجازه حرکت نمی دهند را نمی بینیم. نمی بینیم که خسته و فرسوده است، زیر بار فشار سیستم های اطرافش است یا محدودیت هایی دارد؛ و همه این عوامل، تغییر دادن یا اقدام کردن را برایشان سخت نموده.
خیلی از آدم ها این حس را می فهمند، چون بیشتر ما یاد گرفته ایم، یا دائم به ما تلقین شده که به اندازه کافی کار نمی کنیم. و همه ما این تجربه را داشته ایم که دیگران از بیرون قضاوتمان نمایند در حالی که از بستری که در آن هستیم درکی ندارند.
من خودم این تجربه را داشتم. بچه که بودم، استعداد یادگیری زیادی داشتم و وقتی بزرگ تر شدم، همه می گفتند باید از آن بهره برداری کنم. پدرم هم از یک خانواده فقیر بود و کلی استرس داشتند که همه را به من منتقل می کردند. با این که من در یک منطقه میانه بزرگ شدم، اما همواره ترس از فقر داشتم و فکر می کردم باید سخت کار کنم تا یک زندگی آرام و راحت برای خودم داشته باشم؛ و راهش برای من، درس خواندن بود. برای همین، بعد از کالج، مستقیم رفتم برای تحصیلات تکمیلی.
وقتی 25 سالم بود، دکترایم را گرفتم و بعد از آن، یک شغل تحقیقاتی فوق دکترا پیدا کردم؛ و آنجا بود که به شدت ضعیف و بیمار شدم. 9 ماه تمام، هر شب تب شدید داشتم. این یک تلنگر بزرگ برای من بود که به من فهماند زندگی کردن، صرفا برای دستاورد داشتن، نمی تواند روش پایداری باشد. حتی اگر طبق قوانین جامعه که تو را به کار بیشتر و دستاورد بیشتر تشویق می نمایند، پیش بروی، و حتی به عنوان کسی که با رعایت این قوانین، در کوشش برای برنده شدن بودم، هیچ وقت واقعا برنده نشدم. این ذهنیت داشت من را از درون تحلیل می برد.
یک دانشجو به نام ماروین داشتم که فارغ التحصیل شده بود و داشت در زمینه پرسه زنی مجازی، و مزایای روانی و علل گرایش به آن، تحقیق می کرد (این عبارت یعنی وقتی در محل کار هستی، در فضای آنلاین بچرخی). این موضوعی است که روانشناسان سازمانی آن را یک مشکل و مانع بازدهی می دانند. یکی از دغدغه های مدیران این است که کارمند ها در طول روز دائما فیس بوکشان را چک می نمایند یا خرید آنلاین می نمایند. چطور جلویشان را بگیریم؟.
اما ماروین در تحقیقاتش فهمید که پرسه زنی مجازی، راهی برای تغییر حال و هواست. وقتی کارمندی، یک وظیفه را تمام می نماید و می خواهد سراغ وظیفه بعدی برود، یا وقتی یک کار سخت یا خسته نماینده را به خاتمه رسانده، احتیاج به تنفس دارد (درست مثل کسی که موقع شنا، سرش را از آب درمی آورد تا نفس بگیرد) و به همین منظور، می رود سراغ پیج دوستان و خانواده، تا ببیند در چه حالند.
چک کردن آنلاین یا رفتن به اینستاگرام، راهی برای ارتباط اجتماعی یا تنوع دادن به فضاست و راستش، می تواند خیلی هم مفید باشد. پس از بُعد روانشناختی، این مهم و مفید است و حتی می توان گفت که یک احتیاج اساسی انسان است. چیزی که از نظر ارزشی، خنثی است و همه ما صرف نظر از تفکرمان، می توانیم آن را بپذیریم. اما برگردیم به مبحث تنبلی. اگر واقعا تنبلی ای در کار باشد، چطور می گردد به آن غلبه کرد؟
یکی از راه ها، انجام کار های نیمه تمام است. این کار ها را فهرست کن و دانه دانه انجام بده و خط بزن. راه دیگر این است که زندگی روزمره ات را به جای اینکه قضاوت کنی، مشاهده و توصیف کنی. چه ساعت هایی در روز، واقعا بازدهی داری؟ و چه زمان هایی انرژی ات کامل تحلیل می رود؟
اهدافی که هر روز به انجام می رسانی را زیر نظر داشته باش و ببین چه حسی نسبت به اهداف اجرا شده و انجام نشده داری. چون به مرور زمان، ممکن است ببینی کار های خاصی هست که آنقدر ها برایت مهم نیست، ولی از خودت انتظار انجامشان را داری، اما اگر انجامشان ندهی، برایت مهم نیست.
این کار ها را شناسایی کن و بی خیال شان شو و مهم تر از همه اینکه، به احساس خودت و عادات روزانه ات اعتماد کن. این دو، منبع اطلاعات مهمی هستند که یاری می نمایند قابلیت هایت را بشناسی و ببینی توان انجام چه کار هایی را داری. اندازه کاری که داری انجام می دهی، شاید نهایت توانت باشد پس اگر می خواهی چیزی به فعالیت های روزمره ات اضافه کنی، باید از آن طرف، از انجام یک کار دیگر صرف نظر کنی.
نویسنده: Devon Price
منبع: Next Big Idea Club
ترجمه: دنیای اقتصاد
منبع: فرارو