ماجرای 3 روز سرگردانی در جستجوی دارو ، مگر چشمان بابا چه مسئله ای پیدا نموده که داروهایش پیدا نمی گردد؟

به گزارش پایگاه خبری شیرگاه نیوز، همه روزه شهروندان زیادی درگیر مسائل و معضلات دارویی و درمانی و موارد مرتبط با سلامت هستند. قصد داریم هر از چندی روایت هایی از این دردسرها را این جا بگذاریم؛ تا هم مسئولی ببیند و پیگیری کلی صورت بگیرد، هم بازتابی از مسائل مردمی باشد.

ماجرای 3 روز سرگردانی در جستجوی دارو ، مگر چشمان بابا چه مسئله ای پیدا نموده که داروهایش پیدا نمی گردد؟

خبرنگاران- لیلا سلمانی: چشمان بابا شرایط خیلی خوبی ندارند؛ چشم سمت چپ فاقد بینایی است و چشم راست هم باید مدام تحت نظر دکتر باشد. قطره های چشمی بابا تا چند سال پیش در هر داروخانه ای پیدا می شد اما هرچه زمان می گذرد صدای کفش های آهنینی که به پا نموده ایم هم درآمده و دنبال این چند قلم قطره، به هر دری می زنیم.

مثل همواره بعد از ویزیت دکتر، بابا در بیمارستان می ماند و نسخه را به داروخانه نزدیک بیمارستان می برم. نسخه خوان بعد از مکثی کوتاه و فوری روی دست خط دکتر، می گوید هیچ کدام از قطره ها را نداریم، برو داروخانه بیمارستان شاید خودشان داشته باشند. سریع می پرسم یعنی حتی یک قلم را هم ندارید؟ می گوید نه این قطره ها کم یاب اند! بازهم سوال می کنم پس چرا وقتی دارویی نیست دکتر تجویز می نماید؟ با لبخندی معنادار که مایل نیستم تمسخر قلمداد کنم می گوید، دکتر که نمی داند چه دارویی در داروخانه وجود دارد. نسخه را می گیرم و به سمت داروخانه بیمارستان می دوم. صدای نسخه خوان را مبهم می شنوم که می گوید رفتی بیمارستان اول نسخه را ثبت کن.

داروخانه بیمارستان خلوت نیست. نسخه را به قسمت ثبت می برم. خانمی از بریدگی منحنی شیشه بیرون داروخانه نگاه می نماید. نسخه را تحویل اش می دهم و از او می خواهم ثبت اش کند. در همین فاصله از او می پرسم شما این داروها را دارید؟

نگاهی می نماید و بعد از چند ثانیه با صدای بلند همکارش را صدا می نماید که قطره بریموگان و کو-بایوسوپت را داریم؟ خانم همکار از دالان های تا سقف بالا رفته و مملو از دارو سرکی می کشد و با نصفه صورتی که از او می بینم می گوید فکر کنم داریم.

نسخه که حالا ثبت شده در دستان خانم دیگری است. صدایم می نماید و می گوید فقط یکی از قطره ها را داریم، تازه این یکی را هم دوتا بیشتر نمی توانم بدهم. بازهم به در بسته خوردم. از او می پرسم کجا بروم. همان آدرس سر راست و همیشگی یعنی 13 آبان را پیشنهاد می دهد. بابا را راهی خانه می کنم، خودم هم می روم سرکارم.

صبح روز دوم؛ ساعت 6:40 دقیقه صبح. قبل از رفتن به محل کار به داروخانه 13 آبان می روم. نسخه را تحویل آقای نسخه خوان می دهم. خیلی آرام می گوید هیچ کدام را نداریم خانم. مگر چشمان بابا چه مسئله ای پیدا نموده که حتی داروخانه 13 آبان هم داروهایش را ندارد. پر شده ام از نگرانی و هراس. کجا بروم آقا؟ کجا این قطره ها را دارند؟ بروم هلال احمر؟ مرد جوان می گوید نه خانم الکی وقت خود را تلف نکن. برو داروخانه بیمارستان طرفه. اگر این قطره ها در بازار باشد فقط آنجا می توانی پیدای شان کنی. مرخصی ساعتی که گرفته ام به ته رسیده است. باید بروم سرکار و فردا روز از نو وروزی از نو.

روز سوم است. پرسان پرسان به سمت بیمارستان طرفه روانم. گرمای هوا همان سیلی است که حالا دیگر صورت هرکس در خیابان را سرخ نگه داشته است. بیمارستان را می بینم. زیر پل عابر پیاده هستم. وارد می شوم. اینجا هم از قافله عقب نمانده است جای ایستادن هم به زور پیدا می گردد.

نسخه مایل به چروکی را به نسخه خوان می دهم. منتظرم که داریم. در سیستم روبه رویش نگاه می نماید و خطاب به من می گوید دو قطره را داریم اما یکی را نه.

بهتر از این نمی گردد؛ با چشمان برق زده تشکر می کنم و می گویم بدهید. به این زودی که نمی گردد، بنشینید خانم صدای تان می کنیم. داروخانه پر شده از بیمارانی که یا یک چشم شان را پانسمان نموده اند. یا دوره درمان طی می نمایند یا مثل من برای بیمارشان مراجعه نموده اند. جمعیت زیاد است و فضای داروخانه اندک. اسمم را از پشت بلندگو می خوانند. فیش پرداختی را به دستم می دهند. 84 هزار تومان. با اینکه بابا بیمه تکمیلی دارد اما باز هم باید مبلغی را پرداخت کنم. فیش را به صندوق می برم. مسئول صندوق می گوید کارت تان را بکشید.

کیسه داروها دست دکتر در باجه دیگری است. قبض پرداخت را به او می دهم تا داروها را بگیرم. از او می پرسم دکتر یک قطره دیگر که نیست را از کجا بگیرم. دکتر با عینکی که به نوک بینی اش رسیده می گوید این قطره کم یاب است. در داروخانه های بزرگ و معروف که اصلا پی اش نباش. به داروخانه های معمولی سر بزن. شاید چون کسی به آنها مراجعه نمی نماید چندتایی از قبل داشته باشند. انصافا توصیه تخصصی بود. کیسه دارو را گرفتم. خوشحالی حقیقت این لحظه هاست. بالاخره بعد از سه روز هرچند ناقص اما توانسته ام دو قطره از سه تا را بگیرم. از داروخانه خارج می شوم. مسیر شهروندی نوین را مثل راهی که آمدم طی می کنم. شماره بابا را می گیرم. خبر خوش گرفتن داروها را به او می دهم. سهم بزرگ من دعای خیر اوست. در یکی از ایده آل ترین بازه های زمانی حیاتم قرار دارم. تلاشی که به ثمر رسیده و رضایت پدر. این قصه سه روزه زندگی یکی از بیمارانی است که باید برای تماشا دنیا، زندگی، عزیزانش و... تلاشی این گونه داشته باشد. شکر خدا که داروی ما وجود داشت و کارمان به بازار آزاد نرسید. خدا پشت و پناه همه جویندگان دارو باشد (ناگفته نماند برای قطره سوم هم جستجو کردیم اما هرگز پیداش نکردیم).

منبع: همشهری آنلاین
انتشار: 31 مرداد 1402 بروزرسانی: 31 مرداد 1402 گردآورنده: shirgahnews.ir شناسه مطلب: 1478

به "ماجرای 3 روز سرگردانی در جستجوی دارو ، مگر چشمان بابا چه مسئله ای پیدا نموده که داروهایش پیدا نمی گردد؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "ماجرای 3 روز سرگردانی در جستجوی دارو ، مگر چشمان بابا چه مسئله ای پیدا نموده که داروهایش پیدا نمی گردد؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید